تاریخ : شنبه 92/9/16 | 9:3 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی

چرا زن و شوهر، لباس یکدیگر خوانده شده‌اند


 

 بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی گزیده به انعکاس آن در ادبیات پارسی، از کتاب «در محضر قرآن» اثر ارزشمند استاد الهی قمشه‌ای پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.


زن و مرد مایه تهذیب نفس یکدیگرند و همدیگر را از آلودگی به گناه باز می‌دارند. یکی از کارهای لباس، حفظ بدن از خطرهایی مانند سرما است. بنابراین، همسران نیز همدیگر را در افتادن به گناه باز می‌دارند و سبب تکامل همدیگر می‌شوند.

http://www.afkarnews.ir/images/docs/000288/n00288697-b.jpg

آیه 187 سوره بقره
هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ
ایشان، یعنی زنان شما، همچون لباس (مای? شأن و منزلت و پوشش و آبرو و حیثیت) باشند شما را و شما نیز همچون لباس باشید ایشان را.

* این عبارت کوتاه در مجموع مشتمل بر بیش از یک کلمه نیست و آن، کلم? لباس است. بنابراین خداوند با کاربرد تنها یک کلمه رابطه متقابل و برابریِ کاملِ زن و مرد را چنین بیان کرده است که زنان در حکم لباس و پوشش و شأن اجتماعی و شخصیت و هویت شما هستند و شما نیز همین مقام را در مقابل ایشان دارید.

* چه تعبیر زیبایی است که: زن همچون جامه‌ای فراگیر، مرد را در خود می‌پوشاند و چنانکه گویی بدون زن برهنه است و مرد نیز زن را در کسوت شخصیت و عشق و حمایت خویش می‌پوشاند چنانکه گویی بدون او عریان و بدون حفاظ است.

* برخی استادان اخلاق تعبیر لباس در این آیه را، دربرگیرنده و مفید سه معنا دانسته‌اند:
الف) زن و مرد، زینت یکدیگر و مایه مباهات و افتخار همدیگر هستند؛ چنان چه لباس نیز زینت است. البته این افتخار و احساس روانی آن بسیار اهمیت دارد.

ب) زن و مرد مایه تهذیب نفس یکدیگرند و همدیگر را از آلودگی به گناه باز می‌دارند. یکی از کارهای لباس، حفظ بدن از خطرهایی مانند سرما است. بنابراین، همسران نیز همدیگر را در افتادن به گناه باز می‌دارند و سبب تکامل همدیگر می‌شوند.

ج) زن و مرد پوشاننده یکدیگر هستند. هم چنان که لباس، عیب‌ها و زشتی‌های بدن را می‌پوشاند، مرد و زن نیز عیب یکدیگر را می‌پوشانند و اصلاح می‌کنند.

*دو کلمه «لَکُم» یعنی برای شما مردان و «لَهُنّ» یعنی برای آن زنان، حامل این معنی لطیف است که زن و مرد علیه یکدیگر نیستند بلکه این «برای» او و او «برای» این است، بدین معنی که هر یک در جهت سود و بهره‌مندی دیگری است.




تاریخ : شنبه 92/9/16 | 9:3 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی

چرا زن و شوهر، لباس یکدیگر خوانده شده‌اند


 

 بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی گزیده به انعکاس آن در ادبیات پارسی، از کتاب «در محضر قرآن» اثر ارزشمند استاد الهی قمشه‌ای پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.


زن و مرد مایه تهذیب نفس یکدیگرند و همدیگر را از آلودگی به گناه باز می‌دارند. یکی از کارهای لباس، حفظ بدن از خطرهایی مانند سرما است. بنابراین، همسران نیز همدیگر را در افتادن به گناه باز می‌دارند و سبب تکامل همدیگر می‌شوند.

http://www.afkarnews.ir/images/docs/000288/n00288697-b.jpg

آیه 187 سوره بقره
هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ
ایشان، یعنی زنان شما، همچون لباس (مای? شأن و منزلت و پوشش و آبرو و حیثیت) باشند شما را و شما نیز همچون لباس باشید ایشان را.

* این عبارت کوتاه در مجموع مشتمل بر بیش از یک کلمه نیست و آن، کلم? لباس است. بنابراین خداوند با کاربرد تنها یک کلمه رابطه متقابل و برابریِ کاملِ زن و مرد را چنین بیان کرده است که زنان در حکم لباس و پوشش و شأن اجتماعی و شخصیت و هویت شما هستند و شما نیز همین مقام را در مقابل ایشان دارید.

* چه تعبیر زیبایی است که: زن همچون جامه‌ای فراگیر، مرد را در خود می‌پوشاند و چنانکه گویی بدون زن برهنه است و مرد نیز زن را در کسوت شخصیت و عشق و حمایت خویش می‌پوشاند چنانکه گویی بدون او عریان و بدون حفاظ است.

* برخی استادان اخلاق تعبیر لباس در این آیه را، دربرگیرنده و مفید سه معنا دانسته‌اند:
الف) زن و مرد، زینت یکدیگر و مایه مباهات و افتخار همدیگر هستند؛ چنان چه لباس نیز زینت است. البته این افتخار و احساس روانی آن بسیار اهمیت دارد.

ب) زن و مرد مایه تهذیب نفس یکدیگرند و همدیگر را از آلودگی به گناه باز می‌دارند. یکی از کارهای لباس، حفظ بدن از خطرهایی مانند سرما است. بنابراین، همسران نیز همدیگر را در افتادن به گناه باز می‌دارند و سبب تکامل همدیگر می‌شوند.

ج) زن و مرد پوشاننده یکدیگر هستند. هم چنان که لباس، عیب‌ها و زشتی‌های بدن را می‌پوشاند، مرد و زن نیز عیب یکدیگر را می‌پوشانند و اصلاح می‌کنند.

*دو کلمه «لَکُم» یعنی برای شما مردان و «لَهُنّ» یعنی برای آن زنان، حامل این معنی لطیف است که زن و مرد علیه یکدیگر نیستند بلکه این «برای» او و او «برای» این است، بدین معنی که هر یک در جهت سود و بهره‌مندی دیگری است.




تاریخ : شنبه 92/9/16 | 9:2 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی
کمی درباره طرح کاهش یک نماینده از حوزه آبادان

چندی پیش یکی از نمایندگان شهرطرحی را به مجلس پیشنهاد می دهد که حوزه انتخابیه ی اروند کنار ایجاد بشود و در عوض یک نماینده از حوزه انتخابیه آبادان کاسته بشود

  آبادان تنها شهری است که مرکز استان نیست اما 3 نماینده دارد. تا پیش از جنگ جمعیت این شهر حدود نیم میلیون نفر بود که با آغاز نفرین جنگ و مهاجرت ناخواسته ی مردم و پس از پایان جنگ و بازگشت عجولانه برخی به شهر – علیرغم پایان نیافتن بازسازی – در حال حاضر قریب به 300 هزار نفر جمعیت دارد.

عدم بازگشت غالب آبادانی ها و در عوض ورود روستاییان عموما شادگانی به این شهر موجب شد تا فضای عمومی شهر دچار استحاله ای کم نظیر بشود تا جایی که شاکله ی کلی شهر به سمت و سوی فرهنگ و آداب و سننی بر خلاف آن چه پیش از جنگ بوده نزدیک تر بشود.

پس از جنگ ؛ انتصاب های فرمایشی در سطح کلان و خرد این شهرستان موجب سرآغازی شد که می بایست نام آن را افول جدی شهر و شیب تند حرکت به سوی قهقرا نامید.انتصاب هایی که اگر نگوییم صد در صد ولی به جرات می توان مدعی شد که بیشتر آن ها بواسطه ی روابط سیاسی – بویژه در زمان تبلیغات انتخاباتی نمایندگان – به شهر و مردم تحمیل شدند تا جایی که برخی از نمایندگان آبادان در عزل و نصب مدیران و معاونان مدارس نیزدخالت مستقیم داشتند و لیست مورد نظر می دادند!!!

جنگ موجب شد تا بسیاری از نخلستان ها و اراضی مستعد کشاورزی منطقه از بین بروند و یا آسیب جدی ببینند.تنگ نظری و از همه مهم تر بی برنامگی در بخش تامین آب مورد نیاز کشاورزان و نخلداران موجب شد تا سطح اراضی زیر کشت و باغات به شدت کاهش یابد که همین باعث مهاجرت دوباره ی روستاییان شد. بارندگی های کم و ایجاد سدهای متعدد و منحرف نمودن آب رودخانه های منتهی به این شهر نیز از جمله عواملی شدند که بایر شدن اراضی منطقه را شدت بخشیدند.لایروبی نشدن انهار و رود بهمنشیر و اروند صغیر و اروند رود نیز عاملی شد برای از بین رفتن صنعت ماهیگیری و کشتیرانی در منطقه. نابودی زیر ساخت های شهری و بی توجهی مطلق به بازسازی و احیای دوباره آنان بویژه در دولت سازندگی(هاشمی رفسنجانی) از دیگر عوامل تشدید کننده مهاجرت معکوس شد تا جایی که جمعیت منطقه در پنج سال نخست بازگشت مردم طی سال های 1368 به بعد کاملا قابل تامل می باشد.

با آمدن دولت اصلاحات(خاتمی) و سرازیر شدن اعتبارات دوباره به منطقه بارقه های امید دگربار درخشیدن گرفت اما این بار نیز بی تدبیری و ضعف مفرط در نظارت بر عملکرد مسوولان بویژه از سوی نمایندگان شهر؛ ضمن هدر رفت اعتبارات موجب بوجود آمدن دوباره ی پدیده ی مهاجرت معکوس گردید.

برای برون رفت از این وضع؛ با تصویب استانداری و تایید وزارت کشور تصمیم گرفته شد تا فرمانداری آبادان به " فرمانداری ویژه" ارتقا و شخص فرماندار نیز به " معاون استاندار" تغییر عنوان بدهد با این وجود باز هم گسیل مدیران رده چندم و ناتوان که در نتیجه ی چانه زنی های برخی نمایندگان صورت گرفت ؛ اوضاع را تغییر نداد.

طرح مسکوت شوراهای شهری و روستایی که از جمله اصول آمده در قانون اساسی کشور بود در دولت اصلاحات احیا شد و گمان می رفت که از این طریق می توان جانی تازه در نظارت بر هزینه کرد اعتبارات عمرانی شهر و روستا دمید ولی این بار نیز با انتخاب افرادی که بیشتر نماینده اقوام و جریانات سیاسی بودند تا عامه ی مردم ؛ عملا این حوزه را تبدیل به کمیته های کاریابی و دستگیری از مردمی کرد که نیازمند کمک های مالی بودند تا جایی که شهرداران آبادان طی چندین دوره رسما اعلام می کردند که دیگر توان مالی کمک به مراجعه کنندگان به شورا را ندارند! و این حکایت از بار مالی مضاعفی بود که کارگزاران شورا بر دوش شهر گذاشته بودند که موجب انتقال ناخواسته ی برخی ردیف های بودجه ای به ردیف موسوم به 17 بود که دست شهردار را برای کمک به در راه ماندگان و نیازمندان باز می گذاشت.

عملکرد تامل برانگیز مدیران بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه ( پالایشگاه آبادان) و نیز پتروشیمی شهر در عدم استفاده از نیروی کار بومی در مقاطعی ( لااقل یک دوره ی 15 ساله) باعث بروز بیکاری مفرط در منطقه شد که نتیجه ی آن گسترش موارد ناامنی نظیر انواع سرقت های مسلحانه و زورگیری ها از یک سو و قتل های سریالی(قتل  دختر بچه ها) و شیوع پدیده ی اعتیاد و توزیع مواد مخدر ؛ و باز هم تشدید مهاجرت معکوس گردید که اوج آن را می توان در زمان دولت های اصولگرا(احمدی نژاد) مشاهده و رصد کرد.

طی تمام این دوران که به اختصار نام برده شد ( حد فاصل 1368 تا 1392) آبادان همچنان اندر خم ابتدایی ترین حقوق حقه ی خود یعنی برخورداری از آب شرب بهداشتی است.موضوعی که گاه به جر و بحث در مجلس می انجامد و گاه سیلی خوردن معاون آبفا . اما تمام اینها تا به امروز کارساز نبوده و همچنان مردم شهر با تحمل هزینه های گزاف و زحمت بسیار مجبورند آب شرب مورد نیاز خود را تهیه نمایند و در عین حال هزینه های آب بی کیفیت جاری در لوله ها را نیز بپردازند.

شهر آبادان که زمانی در زمره مجهزترین شهرهای کشور بود بواسطه ی بی تدبیری و بخل و تنگ نظری مسوولان استان خوزستان به خرابه ای شبیه شده که هر کس در این بیغوله خر مراد خویش می راند و گاه بر سر مسائلی یقه پاره می کنند که اگر همان ها را نیز از این مردم مردد در انتخابِ ماندن یا رفتن بگیرند ؛ معلوم نیست چه بر سر این شهر خواهد آمد. کسانی که دو روزی میهمان ناخوانده اند و گویی قرار گذاشته اند که در این باغ مظفر ؛ هر طور که مایلند عروسک گردانی کنند و قدری نیز نیاندیشند که گاهی برای رسیدن به هدف والاتر لازم است برخی اهداف پایین دستی را چشم پوشی کرد و از در سیاست وارد شد.

اینک در سال 1392 هستیم و درباره شهری می گوییم لبریز از مشکلات کوچک و بزرگ. شهری که پس از نزدیک به ربع قرن از پایان جنگ هنوز که هنوز است خرابی های آن جنگ خانمان سوز را در آن می بینی و هیچ یک از نمایندگان فعلی و ادوار این شهر در مجلس نیز نتوانستند و نتوانسته اند  کاری در خور توجه به انجام برسانند.

بخشی از آبادان گاز کشی شده است اما این را نمی توان کاری بزرگ قلمداد کرد چرا که در همین مناطقی که گازرسانی شده ؛تعداد خانه هایی که توان لوله کشی گاز به داخل منزل را ندارند پر تعداد است.

میلیاردها تومان در بخش فاضلاب شهری هزینه شده است اما هنوز با اندک بارانی و حتی در فصل بی بارانی ؛ جوابگوی جمعیت کم تعداد شده ی شهر نیست و بوی تعفن ؛ مردم را آزار می دهد.میلیاردها تومان هزینه شده اما آمار کشته شدگان در فاضلاب بی صاحب این شهر دو رقمی شده است آن هم طی دو سال!

میلیاردها تومان در بخش مسکن مهر هزینه شده است اما زیر ساخت ها نظیر پارک محله ؛ برق مناسب ؛ فاضلاب مناسب ؛ سیستم دفع آب های سطحی ؛ گاز کشی ؛ آسفالت معابر ؛ آب لوله کشی پایدار ؛ کتابخانه ؛ مسجد و مهد کودک و مدرسه در این مجتمع های بی در و پیکر مهر دیده نشده است.

تمام این ها که گفته شد و حجم بیشتری که گفته نشد در بیشتر شهرهای دیگر که فقط یک نماینده دارند و فرمانداری ویژه هم ندارند حل شده و مردم در حال زندگی هستند ولی در آبادان اینگونه نیست.کافی است سه ماه یک بار به شیراز و اصفهان و حتی شاهین شهری بروی که از نظر سهم در درآمد ملی به گرد پای آبادان هم نمی رسند تا بهتر بتوانیم معنای بی توجهی و رخوت و خواب آلودگی در نزد مدیران استان و شهرستان را بفهمیم و درک کنیم.

چندی پیش یکی از نمایندگان شهرطرحی را به مجلس پیشنهاد می دهد که حوزه انتخابیه ی اروند کنار ایجاد بشود و در عوض یک نماینده از حوزه انتخابیه آبادان کاسته بشود.صرف نظر از مثبت یا منفی بودن این طرح و تاثیراین کاهش یا ایجاد آن سهمیه ؛ آن چیزی که نگران کننده است ؛ یکدست نبودن سه نماینده آبادان با یکدیگر و نبود تعامل سازنده بین آنان است.

دهدشتی باید بداند که نمایندگان آبادان سه نفرند اما شهرستان آبادان یکی است.او باید پیش از ارائه هر طرح و نظری ؛ با دو نماینده ی دیگر شهر (انصاری و سعدون زاده) به مشورت بنشیند. دو نماینده ی دیگر نیز موظفند در تصمیم گیری هایشان ؛ دهدشتی را راه بدهند و در نظر بگیرند. بنابراین با عنایت به آن چه گفته شد هر سه نماینده به اضافه ی فرماندار و نیز اعضای شورای شهر پیش از آن که به فکر جایگاه حقوقی خود و عرض اندام های سیاسی باشند می بایست بدانند و درک کنند که همگی خادمان مردم شهری هستند که علیرغم تمام مشکلات ؛ در این شهر مانده اند و زندگی می کنند.

مرجع: دانشنامه نیوز آبادان




تاریخ : پنج شنبه 92/9/14 | 8:52 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) درسال1242شمسی

همین که سید خشت بالای سر را برداشت دیدند افتاد؛ زیر بغلش را گرفتند؛ هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده..»

عالم بزرگوار مرحوم آیت‌الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراسانی"* می‌نویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»

دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!

سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.

صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.

حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.

سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم  و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.



سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.

وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.



آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.

این قضیه در سال 1242 هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»

پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.

فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.

این موضوع پیش از این به صورت روضه‌خوانی از سوی حجت‌الاسلام سید حسین مؤمنی و حجت‌الاسلام سید عبدالله فاطمی‌نیا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأیید علما نیز قرار گرفته است.




*ملامحمد هاشم خراسانی معروف به ثقةالاسلامی در سال (1242 ش) (1280 ق) در مشهد به دنیا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گردید و در مدت دوازده سال از محضر عالمانی همچون آخوند خراسانی و سید اسماعیل صدر بهره‏مند شد. ملاهاشم خراسانی پس از بازگشت از نجف، راهی مشهد گردید و در حوزه درس آیت‏اللَّه سیدعلی حائری یزدی شرکت جُست و از آن پس به تحقیق و تالیف همت گمارد. آثار متعددی از ملامحمدهاشم خراسانی به جای مانده که مهم‏ترین آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواریخ به فارسی در تاریخ معصومان و برخی از امامزادگانِ مدفون در ایران و نیز علمایی که در مشهد، هرات، اصفهان و شیراز به خاک سپرده شده‏اند ؛ حُسنُ العاقبةُ فی سَعادَةِ الخاتَمه و نیز غایةُ الآمال فی حُسنِ خواتیم الاعمال. این عالم و مورخ گرانقدر سرانجام در بیست و هشتم اسفند 1312ش برابر با سوم ذی‏حجه 1352ق در هفتاد سالگی در مشهد به لقاءاللَّه پیوست و در همان شهر به خاک سپرده شد.

 




تاریخ : پنج شنبه 92/9/14 | 8:52 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) درسال1242شمسی

همین که سید خشت بالای سر را برداشت دیدند افتاد؛ زیر بغلش را گرفتند؛ هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده..»

عالم بزرگوار مرحوم آیت‌الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراسانی"* می‌نویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»

دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!

سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.

صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.

حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.

سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم  و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.



سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.

وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.



آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.

این قضیه در سال 1242 هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»

پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.

فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.

این موضوع پیش از این به صورت روضه‌خوانی از سوی حجت‌الاسلام سید حسین مؤمنی و حجت‌الاسلام سید عبدالله فاطمی‌نیا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأیید علما نیز قرار گرفته است.




*ملامحمد هاشم خراسانی معروف به ثقةالاسلامی در سال (1242 ش) (1280 ق) در مشهد به دنیا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گردید و در مدت دوازده سال از محضر عالمانی همچون آخوند خراسانی و سید اسماعیل صدر بهره‏مند شد. ملاهاشم خراسانی پس از بازگشت از نجف، راهی مشهد گردید و در حوزه درس آیت‏اللَّه سیدعلی حائری یزدی شرکت جُست و از آن پس به تحقیق و تالیف همت گمارد. آثار متعددی از ملامحمدهاشم خراسانی به جای مانده که مهم‏ترین آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواریخ به فارسی در تاریخ معصومان و برخی از امامزادگانِ مدفون در ایران و نیز علمایی که در مشهد، هرات، اصفهان و شیراز به خاک سپرده شده‏اند ؛ حُسنُ العاقبةُ فی سَعادَةِ الخاتَمه و نیز غایةُ الآمال فی حُسنِ خواتیم الاعمال. این عالم و مورخ گرانقدر سرانجام در بیست و هشتم اسفند 1312ش برابر با سوم ذی‏حجه 1352ق در هفتاد سالگی در مشهد به لقاءاللَّه پیوست و در همان شهر به خاک سپرده شد.

 




  • عهد نامه
  • دانلودیان
  • سبزک
  • مطالب تبیانی