تاریخ : پنج شنبه 92/4/13 | 9:57 صبح | نویسنده : سید ناصرامینی
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسر جان اسمت چیه؟ - عباس . - اهل کجا هستی؟ - بندرعباس . - اسم پدرت چیه؟ - به او می گویند حاج عباس ! گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس ! افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: - دروغ میگی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت : - نه به حضرت عباس !
.: Weblog Themes By Pichak :.