حاج صادق آهنگران در بخشی از خاطرات خود می نویسد:
«اسماعیل فرجوانی» ،فرمانده ی تیپ یکم لشکر7 ولی عصرعجل الله تعالی فرجه بود. اودریکی ازعملیات
هامجروح گردید و یک دستش قطع شد.
ایشان درعملیات والفجر4به شهادت رسید و پیکرپاکش، مانند مولایش
ابا عبدالله صلوات الله علیه سردر بدن نداشت.
وقتی جنازه ی اورابه اهواز آوردند، مادرش هم آنجابود. به خاطراین که
پیکر،سردربدن نداشت،بچه هااجازه نمی دادندمادرش بالای سرش
بیاید،اما ایشان کوتاه نمی آمدومی گفت:
«هرطورشده من بایدبچه ام روببینم.» درنهایت،بچه ها کوتاه آمدند و
حاج خانم توانست جنازه ی فرزندش راببیند.
همه منتظربودند، صحنه های دل خراش ومویه مادر و خراشیدن
صورتش راببینند، اما مادر اسماعیل به قدری صلابت نشان دادکه تعجب همه رابرانگیخت.
حاج خانم وقتی بالای پیکربدون سرفرزندش آمدو با آن وضع مواجه شد،فقط سه باربلندگفت:
«مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا» بعدزینب وار،بوسه ای برحنجره ی جگرگوشه اش
زدوبدون گریه و زاری محوطه راترک کرد.
این صحنه تاثیرعجیبی روی من گذاشت.پس ازآن،ماوقع رابرای آقای معلمی شرح دادم واوهم نوحه هایی بامضمون مادر،ازجمله:
« بیا ای مهربان مادر،کنارسنگرمن»یا «ای مادرقهرمان، شدنوجوانت فدا» و...راسرود و من آن هارا اجراکردم.
.: Weblog Themes By Pichak :.