سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/9/27 | 12:20 عصر | نویسنده : سید ناصرامینی
حق زن به گردن شوهر چیست؟

امام باقر(ع) می فرماید: هر کس حتى بر یک سخن ناگوار زن شکیبایى کند؛ خداوند او را از دوزخ رهایى بخشد و بهشت را برایش حتمى سازد، ...

http://www.afkarnews.ir/images/docs/000290/n00290341-b.jpg  از امام باقر (ع) است که پیغمبر (ص) فرمود: پیغمبر مرا در باره زن چندان سفارش کرد تا جایى که گمان کردم که او را جز بواسطه فاحشه آشکار (زنا و بى‏ عفتى علنى) طلاق نتوان داد.

و فرمود: هر کس حتى بر یک سخن ناگوار زن شکیبایى کند؛ خداوند او را از دوزخ رهایى بخشد و بهشت را برایش حتمى سازد، و 200 هزار حسنه برایش بنویسد، و دویست هزار گناه از او محو نماید، و دویست هزار درجه بالایش برد، و بهر موى تنش عبادت سالى برایش بنویسد.

اسحاق بن عمار از امام ششم (ع) پرسید حق زن به شوهر چیست؟ فرمود: شکمش را سیر کند، بدنش را بپوشد، و اگر جهالت کرد از او درگذرد. ابراهیم خلیل به خداوند از تند خویى ساره شکوه کرد، خداوند باو وحى فرمود: زن همانند استخوان دنده است اگر بخواهى راستش کنى مى ‏شکند و اگر با او همچنان مدارا نمایى از او بهره ‏ور گردى، گفتم: این سخنان از کیست؟ حضرت خشمگین شد، و فرمود بخدا این سخن پیغمبر (ص) است.

و از آن حضرت (ع): امام صادق (ع) زنى داشت که او را اذیت مى‏ کرد، و امام از او در مى‏ گذشت.
از پیغمبر (ص): هیچ بنده ‏اى از کسب حلال براى عیالش خرج نمى‏ کند مگر آنکه خداوند هر درمى را هفتصد برابر به او عطا نماید.

و نیز فرمود: بهترین مردان امت من کسانى هستند که به اهل خانه خود تعدى روا ندارد، و بر آنها رحمت آرد و ستم نکند، بعد این آیه را خواند: «مردان بواسطه برتری هایى که خداوند به آنان داده بر زنان تفوق دارند» (سوره نساء- 38).

از امام باقر (ع): هر که همسر دارد و لباس و غذاى ضرورى او را ندهد بر امام لازم است که بینشان جدایى افکند.
از امام ششم (ع)، در باره آیه شریفه: «و هر کس قدرت دارد باید از آنچه خدا به او داده است انفاق نماید» فرموده: مرد باید بزن چندان نفقه و خرجى دهد که بتواند خود را اداره کند و گر نه بینشان جدایى افکنده شود.
و از آن حضرت (ع): چون این آیه آمد: «اى مردم مؤمن خود و اهل بیت خود را از آتش بترسانید، و حفظ نمایید» (سوره تحریم- 6)، مردى مسلمان بگریه نشست، و گفت: من از خودم عاجزم، و تکلیف خانواده ‏ام نیز بگردنم افتاد.
پیغمبر (ص) فرمود:همین کافیست که آنها را به آنچه خودت را میخوانى امر نمایى و از آنچه خودت را باز مى‏ دارى نهى کنى.

و از آن حضرت (ع): زنى براى کارى خدمت پیغمبر (ص) آمد. حضرت فرمود:گویا تو از تسویف دهندگانى، پرسید تسویف دهنده کیست؟ فرمود: زنى که شوهر او را براى حاجتى صدا کند، و او همچنان شوهر را سر بگرداند تا وقت بگذرد وشوهر بخواب رود، که چنین زنى را ملائکه لعنت کنند تا شوهر از خواب بر آید.

و از آن حضرت (ع): خداى رحمت کند بنده ‏اى را که رابطه میان خود و زنش را نیکو سازد، که خداوند عز و جل سرنوشت زن را بدست او داده و وى را قیم و اختیاردار او نموده.

منبع: مکارم الأخلاق / ترجمه میرباقرى، ج‏1، ص: 412تا415.




تاریخ : سه شنبه 92/9/26 | 5:52 عصر | نویسنده : سید ناصرامینی

مجموعه شب های پیشاور
خرید از سایت موعود برگزفته از سایت رادیو معارف
 

مجموعه شبهای پیشاور برگرفته از کتاب «شهابی درشب » است که به صورت یک گفتمان رادیویی در 9 قسمت درآمده و منتشر شده است، گفتمانی بین یکی از بزرگان شیعه به نام سید محمد سلطان الواعظین شیرازی با گروهی از بزرگان و عالمان اهل سنت در طول ده شب

با اطلاعاتی که از سایت موعود به دست ما رسیده است، این نمایش رادیویی جهت فروش قرار داده شده است. ضمن عذرخواهی از تولید کنندگان این اثر، از شما دعوت می گردد تا از طریق سایت موعود اقدام به خرید آن نمایید، با تشکر

« سایت موعود »

نمایش رادیویی «شب‌های روشن» با نگاهی به کتاب «شب‌های پیشاور» ساخته شده که شامل مناظرات مرحوم سلطان الواعظین شیرازی با علمای اهل سنت در شهر پیشاور پاکستان است.

ردیف کتاب گویا «شب های روشن» دانلود حجم
(کیلو بایت)
1 قسمت اول 2,879
2 قسمت دوم 3,012
3 قسمت سوم 3,275
4 قسمت چهارم 3,001

 




تاریخ : سه شنبه 92/9/26 | 12:33 عصر | نویسنده : سید ناصرامینی

ببینید که امروز در سطح بین المللی، علیه شیعه چه می‌گذرد! اینها نتیجه سکوت ما است. همین کتاب لله ثم للتاریخ که از جنایت‌های کم‌نظیر وهابیت علیه شیعه بوده است، فردی را که نه خدا او را آفریده و نه میکائیل برای او روزی داده و نه عزرائیل او را قبض روح کرده و نه کره زمین، هم‌چنین فردی را برای یک لحظه بر روی خودش دیده، ساخته‌اند که یک مجتهدی از مجتهدهای نجف به نام حضرت آیت الله سید حسین موسوی از مدرسین بلندپایه نجف، شبهاتی داشت که علماء نتوانستند جواب بدهند و وهابی شد و این کتاب را نوشت.

بنده هم در بحثی که در سال 1383 با یکی از مفتیان مکه مکرمه به نام شیخ محمد جمیل زینو ـ استاد درس خارج و از مدرسین بنام دارالحدیث مکه مکرمه ـ داشتم، ایشان چند سوال کرد و من جواب دادم و ما سوال کردیم و ایشان نتوانست جواب بدهد و رفت این کتاب ـ لله ثم للتاریخ ـ را آورد و گفت:

در این کتاب آمده است که در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده: هر کس یک متعه کند، هم‌درجه امام حسین (علیه السلام) است. هر کس دو متعه کند، هم‌درجه أمیر المؤمنین (علیه السلام) است و اگر سه متعه کند، هم‌درجه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.

گفت: این در کتاب‌های شما آمده است. حدود 30 نفر هم در آن جلسه حضور داشتند.

گفتم:

این سخن، دروغ و کذب و إفتراء است. کتاب‌های ما در کتابخانه‌های شما هستند و در این نوت‌بوک من هم برنامه‌های نرم‌افزاری کتاب موجود است. اگر هم‌چنین روایتی در کتاب‌های معتبر شیعه باشد، شاهد باشید که بنده والله در همین‌جا وهابی می‌شوم و از تشیع دست برمی‌دارم. شما این روایت را ثابت کنید.

گفتم: این آقا در فلان صفحه این همین کتاب می‌گوید:

إنی إلتقیت بسید دلدار نقوی بهند و أعطانی کتابه کذا.

با سید دلدار نقوی در هند دیدار کردم و کتابش را به من داد.

در چند صفحه بعد آورده است:

من از شاگردان امام خمینی (ره) و خوئی (ره) بودم.

گفتم:

آقای سید دلدار نقوی حدود 160 سال قبل از دنیا رفته و آقای خوئی هم چند سال قبل از دنیا رفته است. اگر بنا باشد وقتی که با سید دلدار نقوی ملاقات کرده، 20 ساله باشد، باید در 180 سالگی خود با امام خمینی (ره) و خوئی (ره) دیدار داشته باشد.

خدا را شاهد می‌گیرم! به روح پاک این بی‌بی ـ حضرت معصومه (سلام الله علیها) ـ که در جوارش هستیم! قسم به جان آقا ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! اینها همه مبهوت شدند. یکی از این دانشجویان به این مفتی گفت:

ما که به شما گفتیم این کتاب را نیاور، وگرنه مفتضح می‌شویم.

او هم این کتاب را به گوشه‌ای پرتاب کرد.

اینها در ماهواره رسمی‌شان مطالب این کتاب را با آب و تاب نقل می‌کنند.

اگر شما تاریخ زندگانی امام خمینی (ره) را مطالعه کنید، وقتی امام خمینی (ره) در نجف بودند، حتی یک مرتبه و یک دقیقه هم به بغداد مسافرت نکرده است. آن وقت با این‌همه آب و تاب، این مطالب را مطرح می‌کنند.

یکی از بحث‌هایی که ضرورت دارد روی آن کار کنیم، این است که آنها ما را متهم به غلوّ می‌کنند در رابطه با علم غیب أئمه (علیهم السلام) و چند آیه هم می‌خوانند:

وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ

سوره أنعام/آیه59

قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ

سوره نمل/آیه65

و جوانان را فریب می‌دهند. حال آن‌که قرآن صراحت دارد بر علم غیب دانستن پیامبران (علیهم السلام) و نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و کسانی که تالی تلو نبی هستند. من مختصر بگویم و إن شاء الله در جلسه بعد ادامه خواهیم داد.

 

جواب اول: آیات قرآن

آیه اول:

ما هیچ شکی نداریم که آیات قبلی درست است، ولی از طرف دیگر، خداوند در سوره یوسف می‌فرماید:

ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ

این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‏کنیم‏

سوره یوسف/آیه102

 

آیه دوم:

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً ـ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا

عالم به غیب اوست؛ پس جز او کسی غیب نمی‌‌داند. چون او کسی را بر غیب خود مسلط نمی‏کند ـ مگر کسی از رسولان را که شایسته و مرضی این کار بداند که خدا برای چنین کسانی از پیش رو و پشت سر حافظانی در کمین می‌گمارد

سوره جن/آیه27-26

قطعا أئمه (علیهم السلام) از مصادیق راضیین و مرضیین هستند.

این آیه خیلی واضح است. اگر این آقایان نمی‌خواهند این آیات را ببینند یا می‌بینند و از کنارش ردّ می‌شوند، مشکل ما نیست.

 

آیه سوم:

حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) می‌فرماید:

وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ

و از آنچه می‏خورید و در خانه‏های خود ذخیره می‏کنید، به شما خبر می‏دهم‏

سوره آل عمران/آیه49

 

جواب دوم: روایات أهل سنت

روایت اول:

این آقایان به شیعه، خُرده می‌گیرند، ولی جناب عمر در بالای منبر، برای مردم خطبه می‌خواند. آقای‌عمر در وسط خطبه می‌گوید:

یا ساری الجبل! یا ساری الجبل!

مردم هم فکر کردند که هواس عمر پرت شده است. وقتی خطبه‌اش تمام شد، از ایشان سوال کردند و گفت:

من در حال خطبه خواندن بودم و دیدم لشکر اسلام که در نهاوند ایران می‌جنگیدند، در حال شکست خوردن هستند و ساری را که فرمانده لشکر بود، صدا کردم که در خود کوه سنگر بگیرند.

صحابه هم در کوه سنگر گرفتند و پیروز شدند. این موضوع در ذهن صحابه ماند و بعد از مدتی که لشکر اسلام برگشت، این موضوع از آنها سوال شد و گفتند: در فلان روز، ما در جنگ گیر کرده بودیم و صدای عمر را شنیدم که ما را راهنمایی کرد به سمت کوه. اگر این صدای عمر نبود، همه‌مان کشته می‌شدیم.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص147 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج44، ص336 ـ مجموع فتاوای إبن تیمیه، ج11، ص276 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج12، ص571 ـ تفسیر الرازی، ج21، ص87 - دقائق التفسیر لإبن تیمیة، ج2، ص140 ـ الإصابة لإبن حجر، ج3، ص5 ـ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص156 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص254 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج3، ص42 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج1، ص384 ـ الوافی بالوفیات للصفدی، ج15، ص48 ـ تاریخ إبن خلدون، ج1، ص110

این روایت از روایاتی است که تمام أهل سنت، حتی إبن تیمیه می‌گوید از قطعیات تاریخ و از فضائل کم‌نظیر یا بی‌نظیر آقای عمر بن خطاب است. حالا اگر ما مشابه همین روایت را از امام صادق (علیه السلام) یا أمیر المؤمنین (علیه السلام) نقل کنیم، فریاد می‌زنند که اینها کافر شده‌اند و حضرت علی (علیه السلام) را در حدّ خدایی بالا برده‌اند.

 

روایت دوم:

علامه حلی (ره) در کتاب منهاج الکرامة، یکی از فضائل أمیر المؤمنین (علیه السلام) را إخبار از غیب می‌داند که خبرهایی از آینده داد و به وقوع پیوست؛ مانند سیل در بصره و خبر شهادت از خودش و قاتلش و غیره. إبن تیمیه ـ که امام وهابیت است و قول او را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم بالاتر می‌دانند ـ در جواب علامه حلی (ره) جواب می‌دهد:

أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون علی یخبر بمثل ذلک، فعلی أجل قدرا من ذلک! و فی أتباع أبی بکر و عمر و عثمان من یخبر بأضعاف ذلک! و لیسوا ممن یصلح للإمامة و لا هم أفضل أهل زمانهم و مثل هذا موجود فی زماننا و غیر زماننا و حذیفة بن الیمان و أبو هریرة و غیرهما من الصحابة کانوا یحدثون الناس بأضعاف ذلک.

خبر دادن از امور غیب، فقط مخصوص علی نیست، بلکه تابعین أبوبکر و عمر و عثمان هم چندین برابر علی از غیب خبر داده‌‌اند. حذیفه و أبو هریره و دیگر صحابه، چندین برابر علی از غیب خبر داده‌اند.

منهاج السنة لإبن تیمیة، ج8، ص135

در اینجا، خبر دادن از غیب، هیچ اشکالی ندارد، چون تابعین أبوبکر و عمر و عثمان هستند، چون ابوهریره است. ولی اگر مخبر از غیب، حضرت علی (علیه السلام) و حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و امام صادق (علیه السلام) باشد، باید 7 آسمان بر سر اینها خراب شود.

جالب این‌که إبن قیّم جوزیه ـ شاگرد إبن تیمیه ـ می‌گوید:

استاد ما ـ إبن تیمیه ـ خیلی زیاد از غیب خبر می‌داد. حتی در بعضی از جاها از لوح محفوظ خبر می‌داد. قضیه حمله مغول را إبن تیمیه خبر داده بود. به او گفتیم: تحلیل‌گران سیاسی برخلاف شما نظر داده‌اند. گفت: من در لوح محفوظ خوانده‌ام که قوم مغول این کار را انجام می‌دهند. نظر إبن تیمیه هم مطابق با واقع درآمد. حتی إبن تیمیه چندین بار از آینده خود من خبر داد و همان هم اتفاق افتاد. خیلی از خبرهایی را که داده بود، دیده‌ام و بعضی از آنهایی را که هنوز رخ نداده، در انتظارش نشسته‌ام.

مدارج السالکین لإبن قیم الجوزیة، ج2، ص489 و 490

در اینجا علم غیب هیچ اشکالی ندارد!!!

 

«««و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»»»



دکتر سید محمد حسینی قزوینی



تاریخ : سه شنبه 92/9/26 | 12:33 عصر | نویسنده : سید ناصرامینی

روایت سوم:

آقای إبن عبد ربه در کتاب العقد الفرید می‌گوید:

إن عبد الملک بن مروان معصوم.

عبد الملک بن مروان معصوم است.

العقد الفرید، ج5، ص25

عبد الملک بن مروان کسی است که وقتی خبر خلافتش را می‌دهند، مشغول خواندن قرآن بود و قرآن را بست و کنار گذاشت و گفت:

هذا فراق بینی و بینک.

[هذا آخر العهد بک]

تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج37، ص127 و 128 ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج10، ص389 ـ فوات الوفیات للکتبی، ج2، ص24 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج4 ،ص 48 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج6، ص140 ـ الوافی بالوفیات للصفدی، ج19، ص139 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج9، ص76

شاید بعد از معاویه و یزید، جانی‌ترین خلیفه دودمان نحس بنی أمیه، عبد الملک بن مروان باشد. ولی آقایان نسبت به او، ادعای عصمت می‌کنند.

جالا اگر ما گفتیم أهل بیت (علیهم السلام) معصوم هستند و أمیر المؤمنین (علیه السلام) و حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) معصوم هستند و ده‌ها آیه قرآن و روایت مانند آیه تطهیر و آیه أولی الأمر و آیه مباهله و حدیث ثقلین و حدیث سفینه اقامه کنیم بر عصمت آنها، هیچ‌کدام درست نیست و غلوّ است و اشکال دارد و این أدله، مخدوش است. ولی اگر خودشان نسبت به آقای عبد الملک گفتند معصوم است، هیچ اشکالی ندارد!

یزید بن معاویه که قاتل امام حسین (علیه السلام) است و در قضیه حرّه، 700 تن از صحابه را در مدینه قتل عام کرد و حدود 10 هزار نفر از مردم عادی را کشت و 3 شبانه‌روز زنان مدینه را برای لشکریانش مباح کرد و حدود هزار فرزند نامشروع، نتیجه این کار یزید بن معاویه بود (البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص241، وقایع سال 63 هجری)، آن وقتی إبن تیمیه درباره او می‌گوید:

او خلیفه مسلمانان و أمیر مؤمنان بود و اجتهاد کرد و بر فرض، اگر خطا کرده، مجتهد بود و یک أجر دارد.

منهاج السنة، ج4، ص33

یعنی برای کشتن امام حسین (علیه السلام) و کشتار عمومی مردم مدینه، یک أجر دارد!

خالد بن ولید، وقتی چشمش به همسر مالک بن نویره می‌افتد و می‌بیند زن زیبایی دارد، به بهانه إرتداد، مالک بن نویره را ـ که نماینده رسمی و وکیل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود و یک صحابه عادی نبود ـ می‌کشد و سر مالک را جلوی أهل بیتش، زیر دیگ غذا می‌گذارد و می‌پزد و با زنش در همان‌جا همبستر می‌شود. ولی درباره او می‌گویند:

مجتهد بود و خطا کرد و یک أجر دارد.

چطور شد کسی که یک صحابه را بکشد و با زن او همبستر شود و زنا کند، بلافاصله از حربه إجتهد و أخطأ استفاده می‌کنید، ولی اگر یک شیعه با هزار و یک دلیل بگوید أبوبکر و عمر، قاتل و زمینه‌ساز شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) بودند، مرتد هستند و مهدور الدم؟!!!

امسال در همایش ختم صحیح بخاری در زاهدان، آقای مولوی گرگیج می‌گوید:

وقتی ایام فاطمیه می‌رسد، قلب ما به درد می‌آید. وقتی اینها اسم شهادت فاطمه را می‌برند، بدن ما می‌لرزد؛ چون شهادت فاطمه یعنی قاتل بودن عمر بن خطاب.

ایشان می‌گوید:

مادامی‌که شیعه در ایام فاطمیه برای فاطمه عزاداری می‌کند، وحدت میان ما و شیعه، امکان‌پذیر نیست.

ما هم می‌گوییم هزار لعنت بر آن وحدتی که ما با دست کشیدن از مقدسات‌مان و مظلومیت و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و تعطیل کردن ایام فاطمیه، می‌خواهیم به آن وحدت برسیم. هزار و یک لعنت بر این وحدتی که متوقف است بر ترک ایام فاطمیه.

اینها برخوردهای دوگانه اینهاست. اگر واقعا راست می‌گویند، بیایند در میدان مناظره تا با هم بحث کنیم. اگر برای شما ثابت شد آنچه که در کتاب‌های خودتان و با سندهای صحیح و محکم در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است، قبول کنید. اگر چنانچه قبول نمی‌کنید و می‌دانیم قبول نخواهید کرد، حداقل یک مناظره علمی در رسانه‌ها و ماهواره‌ها داشته باشید تا این جوانان شما آگاه شوند و حقیقت بر آنها روشن شود. ما امیدی به شما نداریم. ولی این امید را داریم که در این بحث‌ها و گفتگوهای علمی و مناظرات، هزاران و میلیون‌ها بیننده سنی و وهابی که فریب شما را خورده‌اند و از روی جهل و غفلت، گفتار شما را وحی مُنْزَل تلقی می‌کنند، آنها بیدار شوند. خیلی از دوستان، بارها گفته‌اند که این مناظرات چه فایده‌ای دارد؟ آنها که زیر بار نمی‌روند. بله، ما هم می‌دانیم آنها زیر بار نمی‌روند، گرچه عمومیت ندارد و بعضی‌ها که طبیعت‌شان خالص و پاک است یا در جایی کار خوبی کرده‌اند و خداوند می‌خواهد در همین دنیا، نتیجه کارشان را به آنها بدهد، بعد از مناظره از خواب بیدار می‌شوند و متوجه می‌کردند و برمی‌گردند. ولی برای مخاطبینی که قضایا را می‌بینند، اثر مثبتی دارد.

من یادم نمی‌رود در سال 84 یا 85 که در مکه در منزل پروفسور غامدی ـ یکی از شخصیت‌های علمی شخصیت‌های دانشگاه أم القری ـ بحث می‌کردیم و از دوستان ایرانی هم در آنجا بودند و چند نفر از علماء أهل سنت زاهدان و گلستان و سنندج هم بودند، یکی از بحث‌های‌مان این بود که به ما شیعیان می‌گفت:

شما معتقد به کفر و نجاست أهل سنت هستید.

من هم که نوت‌بوک را همراهم برده بودم، آن را باز کردم و عبارات فقهاء را از شیخ مفید (ره) تا امام خمینی (ره) را ردیف کردم و خواندم که همه معتقد به طهارت أهل سنت هستند و تزویج و تزوّج با أهل سنت را جائز می‌دانند و ذبیحه أهل سنت را پاک می‌دانند. گفتم بالاترین دلیل این‌که سالانه حدود 500 هزار زائر ایرانی به عربستان سعودی می‌آیند و از رستوران‌های شما استفاده می‌کنند. ایشان زیر بار نرفت. پسر ایشان که دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه أم القری بود، ما را به هتل رساند و در ماشین، که آقایان أهل سنت هم نشسته بودند، به ما گفت:

چرا این مناظرات و گفتگو میان علماء ما و شما صورت نمی‌گیرد؟ من الان که 26 سال دارم، از زمانی که خودم را شناختم و با مسائل علمی آشنا شدم، بر این عقیده بودم که شیعیان، أهل سنت را کافر و نجس می‌دانند. امشب برای من روشن شد که این شنیده‌های چندین ساله من دروغ بوده است.

جالب این‌که در سال 86 یا 87 که باز هم در منزل ایشان جلسه داشتیم، ایشان باز هم همان مطلب را تکرار کرد که شیعیان معتقد به نجاست و کفر أهل سنت هستید. من هم گفتم که این بحث را دفعه قبل در همین‌جا مطرح کردم و ضبط شده است، اگر می‌خواهید، صحبت‌های خودتان را پخش کنم و گوش کنید.

همین نحوه برخوردها در طرف مقابل تأثیری نمی‌گذارد، ولی روی افرادی که ناظر و شاهد هستند، تأثیر می‌گذارد. ما همواره دنبال این قضیه بوده‌ام که بتوانیم بحث‌های علمی و مناظرات را به رسانه‌ها بکشانیم. ولی متأسفانه صاحبان رسانه ما تا الان در این زمینه کمر همت بسته‌اند.

دیروز هیئتی از صدا و سیما به منزل ما آمده بودند و یکی از بحث‌هایی که مجدّانه از اینها خواستم، این بود:

چرا وحشت دارید و می‌ترسید؟ بگذارید آنها هم بیایند حرف خود را بزنند و ما هم حرف خود را بزنیم.

این حرف‌هایی که رو در رو زده می‌شود، معجزه می‌کند. جوانی شیعه یا سنی که یک عمر از یک کانال و از یک طرف حرف شنیده است، وقتی هر دو تفکر را در یک‌جا ببیند، نتیجه‌اش این می‌شود که این جوان از آن تحیّر خارج می‌شود. جالب این‌که بعضی از دوستانی که در زاهدان هستند، وقتی متوجه شدند این هیئت علمی از صدا و سیما در منزل ما هستند، بلافاصله برخی از علماء أهل سنت زاهدان به مهندس ضرغامی نامه نوشتند:

مانند بحث آزاد سیاسی، بحث آزاد میان تفکر شیعه و سنی را در رسانه‌های داخلی راه بیاندازید و ما آمادگی داریم برای بحث‌های زنده تلویزیونی و مناظره شرکت کنیم.

بعضی از خود آقایان أهل سنت هم آمادگی دارند و اجازه دهید آنها هم بیایند حرف خود را بزنند و ما هم حرف خود را بزنیم و از باب:

فَبَشِّرْ عِبَادِ ـ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

سوره زمر/آیه18-17

این جوان‌های ما تکلیف‌شان روشن شود.

این، یکی از شبهاتی بود که آقای العریفی مطرح کرده بود و شیعه را متهم به غلوّ کرده بود و جوابش را دادیم.

 

شبهه دیگری از آقای العریفی

بحث دیگری که ایشان مطرح کرد و شیعه را متهم کرد، این بود که شیعیان معتقدند:

أئمه، علم غیب می‌دانند.

این هم از شبهات جدیدشان نیست. در طول تاریخ، به ویژه بعد از تأسیس وهابیت، همواره می‌گویند:

شیعیان معتقد به علم غیب أئمه هستند. حال آن‌که غیب، فقط منحصر به ذات أقدس ربوبی است: لا یعلم الغیب إلا الله و اینها ائمه خودشان را تا حد ألوهیت و صفات خدایی، بالا می‌برند.

در شبکه ماهواره‌ای نور ـ که به زبان فارسی و برای وهابیت است ـ هر هفته، سه جلسه بحث‌های آزاد و زنده دارند ـ متأسفانه این وهابی‌ها بهترین روش را برای جذب مخاطب انتخاب می‌کنند، ولی رسانه‌های ما به بدترین روش عمل می‌کنند ـ و چند شب پیش، جوانی از شیراز زنگ زده بود و گفت:

یکی از علماء شیعه در صدا و سیما جمهوری اسلامی بحث می‌کرد و می‌گفت:

حضرت خالد بن ولید، یکی از صحابه را کشت و با زنش همبستر شد.

این مجری هم غیر از فحش خواهر و مادر، شروع کرد به فحش دادن، به صدا و سیما و گوینده و کسانی که معتقد به حرف‌های او هستند، هر فحشی که شما تصور کنید. به طوری‌که من مبهوت شدم که اینها چه می‌کنند؟! حال آن‌که این قضیه که خالد بن ولید، مالک بن نویره را کشت و با زنش همبستر شده، از قطعیات تاریخ أهل سنت است و کمتر کتاب تاریخی و روائی است که این قضیه را متذکر نشده باشد. ولی این مجری به خاطر این قضیه، این‌همه فحاشی علیه صدا و سیما و گوینده و ولی فقیه می‌کند. برنامه‌های این شبکه هم در اروپا و آمریکا و آسیا هم پخش می‌شود. آن وقت صدا و سیمای ما هم با دعوت از یک بزرگوار شاخص حوزه، از او فلسفه سیاه‌پوشیدن در عزاداری را می‌پرسد و او هم می‌گوید که این کار از دوران بنی عباس است.

به آن هیئت صدا و سیما گفتم:

اگر فردی موقعیت ممتازی دارد، لازمه‌اش این نیست که در هر بابی سخن بگوید. چه بسا آن شخص اگر نتواند درست جواب‌گو باشد، به مقام علمی او ضربه نمی‌زند؛ چون حوزه تخصصی او نبوده است. ما مقداری شخصیت‌زده شده‌ایم و تصور می‌کنیم هر کسی در حوزه علمیه، کرسی تدریس داشت و چند صد طلبه شاگرد داشت، علامه دهر است و می‌تواند در تمام حوزه‌ها پاسخ‌گو و صاحب‌نظر باشد.

به آنها گفتم:

قضیه سیاه‌پوشیدن، آن است که زنان صحابه در شهادت حمزه سید الشهداء (علیه السلام) و جعفر طیار (علیه السلام) لباس سیاه پوشیدند. بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، زنان بنی هاشم حدود 3 سال جلوی چشم امام سجاد (علیه السلام) سیاه پوشیدند. این قضیه سیاه پوشیدن، چه ربطی به بنی عباس دارد؟ بنی عباس از این نماد مقدس، سوء استفاده کردند. همان‌طور که الان از نماد مقدس سبز، عده‌ای معاند سوء استفاده می‌کنند.

در طول تاریخ هم از این قضایا بوده است.

یکی از مسئولین این هیئت صدا و سیما می‌گفت:

آیا احساس نمی‌کنید با این مناظرات و پاسخ‌گویی به شبهات، جوانانی که شبهات ما و وهابیت را نشنیده باشند، ذهن‌شان مشوّش شود؟

به ایشان گفتم:

اگر ما از الان تا 50 سال، مناظره و پاسخ‌گویی به شبهات داشته باشیم، تلفات ما به اندازه برنامه چند شب قبل 20:30 که حرف‌های گندیده گنجی را پخش کرد، نخواهد بود. چه لزومی داشت در برنامه‌ای که این‌همه بیننده دارد، عین عبارات گنجی در رابطه با انکار وجود مقدس آقا ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انکار عصمت أئمه (علیهم السلام) پخش شود؟! حداقل اشاره‌ای به سخنان او می‌کردید.

یکی از بزرگواران حوزه را که بنده در اخلاص و صفای ایشان ارادت دارم، فردای آن روز برای جواب دادن به این شبهه گنجی به تلویزیون می‌آورند و جواب‌های ناقصی می‌دهد. چرا بزرگواری که حوزه تخصصی‌اش مسائل اخلاقی است، آورده‌اید در رابطه شبهه‌ای که امروز در رسانه‌های غربی مطرح است پاسخ‌گو باشد؟ خدا نیامرزد آقای مدرسی را که در گوشه آمریکا نشسته و این شبهات را مطرح کرده و کدیور و گنجی و افراد دیگر هم از او یاد گرفته‌اند. نه آن پخش صحبت‌های گنجی به صلاح نظام و تشیع و رسانه ملی ما بود و نه آن پاسخ‌گویی از یک فردی که تخصصی در آن حوزه نداشت. ما دوست داریم عزیزانی که رسانه ملی در اختیارشان است و مسئولیت دارند، بیایند ببینند که امروز در جامعه و دانشگاه‌ها، این شبهات طوفان کرده است. حتی حضرت آیت الله بوشهری ـ رئیس سابق حوزه علمیه قم ـ در یک جلسه عمومی از قول امام جمعه کرج فرمودند:

یک جوان مسیحی که از آمریکا به ایران آمده بود، طی یک سال، 200 جوان ایرانی را مسیحی می‌کند و از ایران می‌رود.

مرتب هم خبر می‌رسد که در دانشگاه‌ها و مجامع علمی، وهابی‌ها تبلیغ می‌کنند و تأثیرات منفی روی جوان‌های ما می‌گذارند. امروز وهابیت، جنگ نرم‌افزاری تمام عیار علیه شیعه را آغاز کرده است و به تعبیر حضرت آیت الله العظمی سبحانی در مقدمه کتاب جوان شیعه پاسخ می‌دهد، 40 هزار سایت وهابی، شبانه‌روز علیه شیعه فعالیت می‌کنند. حدود 50 شبکه ماهواره‌ای علیه شیعه فعالیت می‌کنند.

البته جای تشکر هم دارد که چند ماهی است که شبکه الکوثر در برنامه‌های عربی خود وارد میدان شده است و خوب هم جلو می‌رود و الان در کشورهای عربی، بعد از شبکه‌های ماهواره‌ای الجزیرة و العربیة، جزء پربیننده‌ترین شبکه‌های عربی است و علیه وهابیت برنامه خوبی دارند. در حقیقت یک جنگ طوفان‌خیزی را علیه وهابیت آغاز کرده است. خدا هم مسئولین این شبکه را موفق بدارد و آن دسته از حوزوی‌هایی که با آنها همکاری می‌کنند، خداوند به آنها هم توفیق بدهد.

البته شبکه أهل البیت هم که متعلق به آقایان مدرسی‌های نجف است، در رابطه با وهابیت خوب کار می‌کنند و الحق موفقیت‌شان خیلی زیاد بوده است. ولی 2 ماهواره برای ما است و 50 ماهواره برای آنها! همین دیشب شبکه ماهواره‌ای صفا ـ که یکی از هتاک‌ترین شبکه‌های وهابیت مصر است ـ حدود یک ساعت در رابطه با بحث متعه، علیه شیعه برنامه داشت:

شیعیان با اعتقاد بر متعه، مروّج فحشاء و زنا در جامعه هستند.

با دعوت از شخصیت‌های برجسته مصری و عراقی و لبنانی که افکار ضد شیعی دارند، این بحث را دنبال می‌کردند و آخرین بخش از صحبت‌های‌شان این بود:

آقایان مراجع که فتوا به حلّیت متعه می‌دهند، برای این است که به منافع خود برسند. آقای سید حسین موسوی (ره) در کتاب لله ثم للتاریخ نقل کرده است:

وقتی امام خمینی به منزل یکی از مرید‌های خود در بغداد رفته بود، دختری 4 ساله و زیبا را دید و او را از صاحب‌خانه خواستگاری متعه کرد. صاحب‌خانه هم خیلی خوشحال بود که دختر او، متعه امام خمینی شده است. امام خمینی هم با این دختر به اتاق رفتند و ... .




تاریخ : سه شنبه 92/9/26 | 12:31 عصر | نویسنده : سید ناصرامینی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: پاسخ به سخنان العُرِیْفی، امام جمعه ریاض 03

پاسخ به شبهات ـ مدرسه فیضیه : 01 / 11 / 1388

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد حسینی قزوینی

در دو جلسه گذشته، پیرامون سخنانی که آقای العُرِیْفی داشت، سخن گفتیم. بحث هفته گذشته ما نیمه تمام ماند. ایشان شیعیان را متهم به غلوّ می‌کند و می‌گوید شیعیان نسبت به أئمه (علیهم السلام) غلوّ می‌کنند و آنها را تا مرتبه نبوت و ألوهیت بالا می‌برند.

عرض کردیم که این سخن تازه‌ای نیست و قبل از او محمد بن عبد الوهاب ـ موسس و بنیان‌گذار وهابیت ـ و إبن تیمیه ـ تئورسین وهابیت ـ این حرف را زده‌اند. در عصر معصومین (علیهم السلام) هم این مطالب مطرح بود و أئمه (علیهم السلام) هم یکی از اموری که با تمام توان و شدت با آن مخالفت و مبارزه کردند، تفکر غلوّ در میان افراد بود و غالب روایاتی که در مذمت غلات داریم، از آقا أمیر المؤمنین (علیه السلام) است. روایاتی را هم در این مورد خواندیم و نظر علماء و فقهاء شیعه را هم در مورد غلوّ و غلات بیان کردیم. مواردی را هم از غلوّ کردن آقایان أهل سنت نسبت به أبوبکر و عمر اشاره کردیم؛ خصوصا در رابطه با عمر که با عنوان موافقات عمر بن خطابمطرح می‌کنند که در 21 مورد، جبرئیل نازل می‌شود موافقاً لعمر و مخالفاً لرسول الله. اگر اینها غلوّ نیست، پس غلوّ چیست؟ شما می‌گویید چرا ما أئمه (علیهم السلام) را بالاتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برده‌ایم. حال آن‌که ما ده‌ها روایات در این زمینه نقل کردیم که این‌گونه نیست. ولی اینها که این قضایا را مطرح می‌کنند، جای تعجب و تأسّف است که روی چه اصل و پایه‌ای این مسائل را مطرح می‌کنند؟حال آن‌که اینها با هیچ مبانی عقلی هم‌خوانی ندارد.

در صحیح بخاری و صحیح مسلم آورده‌اند:

لما توفى عبد الله بن أبی، جاء إبنه عبد الله بن عبد الله إلى رسول الله صلى الله علیه و سلم فسأله أن یعطیه قمیصه یکفن فیه أباه، فأعطاه ثم سأله أن یصلى علیه، فقام رسول الله صلى الله علیه و سلم لیصلى، فقام عمر فأخذ بثوب رسول الله صلى الله علیه و سلم فقال: یا رسول الله! تصلى علیه و قد نهاک ربک أن تصلى علیه؟! فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم: إنما خیرنی الله، فقال: إسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً (سوره توبه/آیه80) و سأزیده على السبعین قال: إنه منافق؟! قال: فصلى علیه رسول الله صلى الله علیه و سلم، فأنزل الله تعالى: وَ لَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ(سوره توبه/آیه84).

میان رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) و عمر بن خطاب در مورد نماز خواندن بر عبد الله أُبیّ ـ سرکرده منافقین ـ اختلاف افتاد و عمر، عبای نبی مکرم (صلی الله علیه و سلم) را می‌گیرد می‌کشد که چرا بر عبد الله بن أبی منافق نماز می‌خواند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) می‌فرماید: خداوند مرا مخیر کرده است که برای اینها نماز بخوانم یا نخوانم. جبرئیل نازل می‌شود در تأئید عمر و ... .

صحیح البخاری، ج5، ص206 ـ صحیح مسلم، ج7، ص116 ـ مسند احمد، ج1، ص16

حتی عمر بن خطاب می‌گوید: من تعجب می‌کنم از جرأتی که کردم و در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جسورانه با او برخورد کردم.

یعنی جبرئیل نازل می‌شود و می‌گوید حق با عمر بن خطاب است، نه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله). شما این روایت را در شروح صحیح بخاری مانند فتح الباری آقای إبن حجر عسقلانی و عمدة القاری آقای عینی و إرشاد الساری آقای قسطلانی ببینید که در دفاع از عمر بن خطاب و محکوم کردن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چه حرف‌هایی که نزده‌اند. مثلا می‌گویند:

1. عمر بن خطاب به خاطر شدت علاقه‌ای که به دین داشت، حاضر نبود بر یک منافق نماز خوانده شود. ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم‌چنین علا‌قه‌ای به دین نداشت.

2. در رابطه با قضیه حجاب و اختلاف میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و عمر بن خطاب، عمر بن خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌گوید به زنان خود بگو حجاب خود را مراعات کنند؛ زیرا مردم آنها را نظاره می‌کنند و به طمع می‌افتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جوابی نمی‌دهد تا این‌که آیه حجاب نازل می‌شود.

3. عمر بن خطاب در منزل نشسته بود و یکی از غلامانش بدون اجازه وارد شد و عمر بن خطاب ناراحت شد که چرا باید غلام من بدون اجازه وارد شود. فوراً آیه إستیذان نازل می‌شود که اگر غلامان بخواهند بر مولا وارد شوند، حتما اجازه بگیرند.

4. در رابطه با حرمت نزدیکی با زنان در شب ماه رمضان، شهوت بر آقای عمر غلبه می‌کند و با همسرش همبستر می‌شود و فورا آیه نازل می‌شود که نزدیکی با زنان در شب ماه رمضان اشکال ندارد.

از این موارد خیلی زیاد دارند و ما نمونه‌هایش را در سال‌های گذشته مطرح کرده‌ایم. در جلسه گذشته، در بخش سوم که جواب نقضی بود، در قسمت غلوّ نسبت به عمر بن خطاب، 3 روایت را عرض کردیم و امروز هم چند روایت دیگر را عرض می‌کنیم:

 

ب) غلوّ نسبت به عمر

روایت چهارم:

فخر رازی در تفسیرش نقل می‌کند:

روی أن نیل مصر کان فی الجاهلیة یقف فی کل سنة مرة واحدة و کان لا یجری حتی یلقی فیه جاریة واحدة حسناء، فلما جاء الإسلام کتب عمرو بن العاص بهذه الواقعة إلی عمر، فکتب عمر علی خزفة: أیها النیل! إن کنت تجری بأمر الله فأجر و إن کنت تجری بأمرک فلا حاجة بنا إلیک! فألقیت تلک الخزفة فی النیل فجری و لم یقف بعد ذلک.

هر سال یک‌مرتبه رود نیل در مصر طغیان می‌کرد و موجب خرابی خانه‌ها و خسارت به مسلمانان می‌شد. عمرو بن عاص که از طرف عمر به مصر رفته بود، به عمر نامه می‌نویسد که رود نیل هر سال طغیان می‌کند و خسارت می‌زند. آقای عمر هم یک تخته سنگی برداشت و کلماتی را بر روی آن خطاب به نیل نوشت: اگر به أمر خدا جاری هستی، خروش کن و اگر به اختیار خودت جاری هستی، ما نیازی به تو نداریم. عمر هم این نوشته را در رود نیل انداخت و بعد از آن هیچ‌وقت رود نیل طغیان نکرد.

تفسیر الرازی، ج21، ص88

اگر ما این‌چنین چیزی را از أئمه (علیهم السلام) نقل می‌کردیم، فریاد می‌زدند که ما برای أئمه (علیهم السلام) ولایت تکوینی قائل هستیم و کافر و بی‌دین هستیم و آسمان را بر سر شیعیان خراب می‌کردند که چرا غلوّ می‌کنند. ولی اگر خودشان این مطالب را نقل کنند، هیچ اشکالی ندارد.

 

روایت پنجم:

آقای فخر رازی نقل می‌کند:

وقعت الزلزلة فی المدینة، فضرب عمر الدرة علی الأرض و قال: أسکنی بإذن الله! فسکنت و ما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک.

روزی زلزله شدیدی در مدینه آمد. عمر هم با شلاق خود، محکم به زمین زد و گفت: آرام باش به اذن خدا! زمین هم آرام گرفت و بعد از آن در مدینه زلزله‌ای نیامد.

تفسیر الرازی، ج21، ص88

ای کاش! این شلاق آقای عمر در کشور هائیتی بود و به زمین می‌زدند تا از زلزله‌های بعدی در امان می‌ماندند.

 

روایت ششم:

آقای فخر رازی نقل می‌کند:

وقعت النار فی بعض دور المدینة، فکتب عمر علی خزفة: یا نار! أسکنی بإذن الله! فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال.

روزی در بعضی از منازل مدینه آتش‌سوزی شده بود و خبر به عمر رسید و عمر هم جمله‌ای را روی تخته سنگی نوشت و آن را به سمت آتش پرتاب کردند و در همان لحظه، آتش خاموش شد.

تفسیر الرازی، ج21، ص88

ای کاش! این سنگ‌ها در موزه‌های آقایان وهابی بود و آنها را پیدا می‌کردند و به هر کشوری، تکه‌ای از آن می‌دادند تا در موارد آتش‌سوزی از آن استفاده می‌کردند.

ببینید! این‌طور مسائل را وقتی در مورد أبوبکر و عمر و دیگران مطرح می‌کنند، غلوّ نیست و اشکالی ندارد و عین حقیقت است و در خطبه‌های نماز جمعه و منابر و ماهواره‌ها با آب و تاب می‌خوانند و در سایت‌های اینترنتی می‌نویسند که جایگاه عمر بن خطاب در نزد خداوند به قدری است که دست‌خط ایشان زلزله را متوقف می‌کند و همانند حضرت ابراهیم (علیه السلام)، عمر هم آتش را سرد می‌کند. ولی اگر شیعیان همین قضایا را درباره أئمه (علیهم السلام) یا أمیر المؤمنین (علیه السلام) ـ که آیه تطهیر در حقش نازل شده است و در آیه مباهله، خداوند او را جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار داده است ـ نقل کنند، استحقاق قتل و مهدور الدم بودن را دارند.

[قسمت جیم در رابطه با موافقات عمر بن خطاب بود که در جلسه قبل مقداری عرض شد]

 

د) غلوّ نسبت به عثمان

راوی می‌گوید:

سمعت الحجاج یخطب و هو یقول : إن مثل عثمان عند الله کمثل عیسی بن مریم، ثم قرأ هذه الآیة یقرؤها و یفسرها: «إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا(سوره آل عمران/آیه55)» یشیر إلینا بیده و إلی أهل الشام.

حجاج در بالای منبر می‌گفت: مَثَل عثمان، مانند مَثَل عیسی بن مریم است و سپس این آیه را قرائت کرد: ... . سپس برای تعیین مصداق کفروا، با دستش به ما و اهل شام اشاره کرد.

سنن أبی داود، ج2، ص399 ـ المصنف لإبن أبی شیبة الکوفی، ج7، ص262 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج12، ص159

ظاهرا أمر بر اینها مشتبه شده است و این جنازه عثمان نبود که در قبرستان یهودی‌ها دفن شد و جنازه عثمان را خداوند، همانند حضرت عیسی (علیه السلام) به آسمان‌ها برد و از دست کفاری که آمده بودند عثمان را بکشند، نجات داد. اینها اصلا غلوّ نیست و عین حقیقت است!!!

 

د) حاکمان بنی أمیه

در مورد حاکمان بنی أمیه، قضایا به قدری وقیح و سخیف است که انسان حتی برای نقل کردن این مسائل با مشکل مواجه است، تا چه رسد که انسان در مورد آنها فکر کند:

 

روایت اول:

إن خبر السماء لم ینقطع عن الخلیفة الأموی.

وحی از خلیفه أموی قطع نمی‌شود.

تهذیب تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج4، ص72

 

روایت دوم:

وقتی به حجاج خبر می‌دهند أم أیمن بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گریه می‌کرد که بعد از رفتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جبرئیل نازل نمی‌شود و برای مسلمانان وحی نمی‌آید، آقای حجاج بالای منبر رفت و گفت:

کذبت أم أیمن، ما أعمل إلا بوحی.

أم أیمن دروغ گفته است، تمام کارهایی که من انجام می‌دهم، مطابق وحی است.

تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج12، ص160

یعنی کشته شدن حدود 200 هزار انسان بی‌گناه توسط او، طبق وحی بود. عمر بن عبد العزیز وقتی به حجاج می‌رسد، می‌گوید:

اگر فردای قیامت، تمام ملت‌ها، جنایت‌کارترین انسان‌های خودشان را بیاورند در یک کفه قرار بدهند و ما هم حجاج را در کفه دیگر قرار بدهیم، کفه ما سنگین‌تر خواهد شد.

آن وقت این آقا مدعی است که طبق وحی عمل می‌کرد!




  • عهد نامه
  • دانلودیان
  • سبزک
  • مطالب تبیانی